
امروز دوازدهم اردیبهشت در تقویم ایران روز معلم نامیده شده، سیل تبریک ها وپیام ها از هر سو می بارد.
اما این همه حرمت داری معلمان و این همه پاسداشت، نمی تواند فقط یه خاطر انتقال محتوای کتاب های درسی باشد.
این تمام راز قداست این حرفه-عشق نیست.
معلمان این سرزمین با رنج های شاگردانشان رنج می برند، با خنده هایشان می خندند و پا به پای گریه هایشان....
در فهرست آنچه آموزگاران به بچه های این دیار منتقل می کنند سرفصل های درسی در آخر و عشق و درس زندگی اول است.
به مناسبت روز معلم، آموزگاری از هرمزگان به لطف یادداشتی در اختیار خبر هرمزگان گذاشته اند که در سطر سطر آن نکته هاست برای آنان که اهل شنیدن هستند...
نام نویسنده "نیکا پیروزمند" نوشته شده و به همین اسم نیز منتشر می گردد:
پسرم داد می زنه ماما دیگر اصلا حواست نیست بوی سوخته ی غذا از دیروز کل خونه را برداشته و امروز هم اگر من نرفته بودم تو حمام خانه را آب برداشته بود.
بعد هم نزدیک میشه و میگه امیدوارم داروهات را به وقت بخوری.
لبخند می زنم و حرفی نمی زنم سر ظهر که کلاس آنلاین دارم داروی ساعت یازده ام جا می مونه.
این دو سه روز بی تابی و نگرانی عجیبی دارم باید کاری کنم، کلاس های پایه دهم و یازدهم اگر با غیبت بعضی بچه هاست ایرادی ندارد اما از دوازدهمی ها نمی شود بی خیال گذشت.
سه نفر از بیست و نه نفر تجربی گوشی ندارند، چهار پنج نفرشان فقط در خانه یک گوشی دارند که با خواهر برادرها مشترک استفاده می کنند و خیلی وقت ها نمی توانند در کلاس آنلاین باشند.
دیشب در گروه مدرسه که می خواستم اعلام کنم کاری کنیم برای این ها، معاون آموزشی زودتر گفت حدود پنجاه نفر از دانش آموزان ما پول ثبت نام کتاب سال آینده ندارند و دبیران یکی یکی اعلام کردند ما به حساب مدرسه پولی واریز می کنیم اگر چه نماینده دبیران گفت همکاران سرپرست خانوار این کار را نکنند و با واریزی همکاران دیگر این مشکل را حل می کنیم.
مدرسه ای و مدارسی که دانش آموزانش پول ثبت نام کتاب ندارند.
به گوشی برای بچه ها فکر می کنم چند جا تماس می گیرم و قیمت می پرسم سرچ می کنم و دستم می آید، نه نمی شود من تنها شاید با مانده ی حقوق یک ماهم بتوانم قسط اول یک گوشی اندروید به درد بخور را بدهم ولی مریم نمره بیست کلاس است و گوشی ندارد فیزیک و شیمی و ریاضی را چه کار کند؟
از حنیفه هیچ خبری نیست و یکی از بچه ها در خصوصی پیام می دهد خانم من همش دعا می کنم نان شب داشته باشند مادرش دستفروش است و پدرش از کار افتاده.
مهسا را یک جور خاصی دوست دارم یک روز سر کلاس تفکر بلند شد و گفت همش می گین معلم ها دکتر می سازن مهندس می سازن معلم می سازن و فلان و بهمان یه بار هم بگین این مسئولین هم از زیر دست معلم ها درآمده اند پرستو جواب داده بود اون ها از زیر دست معلم بدها در میان و...
مگه معلم بد هم داریم؟ آره حق با مهساست راه همه از مدرسه میگذره و سر کلاس معلم، حتا مسئولین و سیاستمدارها.
و همه مشکلات دنیا زیر سر معلمه و معلم پای ثابت بود و نبود همه ی خوب و بدها. ولی من باید چکار کنم برای این چندتا بچه ی بی گوشی گوشی لازم. زنگ می زنم چندتا آشنا ببینم چه می شود. یک کشور اروپایی آن سر دنیا تکرار پایه اعلام کرده و کشورهای عربی کلیه ی امکانات را در اختیار بچه ها برای تحصیل در خانه قرار داده اند.
اما بچه های ما...
خیلی ها به اینترنت دسترسی ندارند. خیلی ها به گوشی...
و من آنلاین کار، تمام مسئولین اندیشمند را در کلاسم درس داده ام... |